جدول جو
جدول جو

معنی نقب چی - جستجوی لغت در جدول جو

نقب چی(نَ)
نقب زن. نقاب. (فرهنگ فارسی معین) : امشب نقب چیان آهنین چنگ از چند محل رخنه در حصار انداخته سوراخ کنند. (عالم آرای عباسی، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نقب چی
آهونگر نقب زن نقاب، جمع نقبچیان: امشب نقبچیان آهنین چنگ از چند محل زخنه در حصار انداخته سوراخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذَ بَ)
نقب زن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقب افکن. آنکه در خانه کسی نقب زند. (آنندراج). رجوع به نقب زن و نیز رجوع به نقب زدن شود:
تیشه زن رو به نقب گیر آورد
شرح داد آنچه در ضمیر آورد.
امیرخسرو (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ)
عمل نقب کن. نقب زنی. رجوع به نقب کن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قباچه. قبای کوتاه. قبای اطفال. رجوع به قباچه و قباچای شود
لغت نامه دهخدا
(ذَرْ رَ / رِ پَرْ وَ)
دزد خانه. (ناظم الاطباء). که با نقب زدن به جائی داخل شود:
دزدی است چرخ نقب زن اندر سرای عمر
آری بهرزه قامت او خم نیامده ست.
خاقانی.
چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن
چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان.
خاقانی.
چون زکاتی به من از گنج روان می ندهند
نقب زن گنج روان را نظرم بایستی.
خاقانی.
تا تو ای نقب زن درین پرگار
درگذاری درآئی از دیوار.
نظامی.
فخر کندنقب زن از کاوکاو.
امیرخسرو (آنندراج).
، معدن چی. (ناظم الاطباء). رجوع به نقب زدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
نقب زدن. عمل نقب زن. رجوع به نقب زدن شود
لغت نامه دهخدا
(ذُ فُ)
نقب زن. کننده نقب
لغت نامه دهخدا
(نَ / نَقْ قا رَ / رِ)
نوبت نواز. (آنندراج). کسی که نقاره می زند. (ناظم الاطباء). نقاره چی:
مه نقارچی من به شهر شهرت اوست
گذشت نوبت خوبان عصر و نوبت اوست.
سیفی (آنندراج).
رجوع به نقاره چی شود
لغت نامه دهخدا
قبای کوچک جامه کوچک برای اطفال، نوعی کلاه که برای دفع سرما بر سر گذارند کلاه زمستانی
فرهنگ لغت هوشیار
نوازنده نقاره کسی که در نقاره خانه بنواختن اشتغال دارد، عضو دسته نوازندگانی که سابقا هنگام طلوع و غروب آفتاب (مخصوصا) در نقاره خانه پایتخت و شهرهای بزرگ نوازندگی میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقب زن
تصویر نقب زن
آنکه نقب ایجاد کند نقاب نقب افکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقب زنی
تصویر نقب زنی
عمل و شغل نقب زن نقب افکنی
فرهنگ لغت هوشیار
در زمان صفویان ساز ور سامانده سامانگر، در زمان غاجاریان دژخیم شکنجه گر نظم دهنده ناظم، افرادفوجی نظامی که مامورایجادنظم ونسق درحوزه هابودندوغالباپیشاپیش سپاه حرکت میکردندوجامه سرخ می پوشیدند (صفویه)، فراش مامورتنبیه وسیاست میرغضب (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسق چی
تصویر نسق چی
نظم دهنده، ناظم
فرهنگ فارسی معین
شیپورچی، مترادف بوق چی در فارسی است
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که در بازی تب چو با چوب به توپ ضربه زند
فرهنگ گویش مازندرانی